شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی «فکرشهر»
فکرشهر: قبل از انقلاب مثل الان نبود که فرماندار و استاندار و مدیرکل، افراد بیکار و بیسواد را برای تدریس به دانشگاه ها حقنه کنند. برای پذیرش استاد دانشگاه، اول آگهی می زدند، بعد از متقاضیان امتحان می گرفتند؛ تازه پس از قبولی، باید در حضور اساتید دیگر و رییس دانشکده، آزمایشی تدریس می کردند تا آنها ببینند و پس از تایید، با پایین ترین رتبه دانشیاری شروع به کار کنند... 
کد خبر: ۹۵۸۷۷
يکشنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۵

فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: قبل از انقلاب مثل الان نبود که فرماندار و استاندار و مدیرکل، افراد بیکار و بیسواد را برای تدریس به دانشگاه ها حقنه کنند. برای پذیرش استاد دانشگاه، اول آگهی می زدند، بعد از متقاضیان امتحان می گرفتند؛ تازه پس از قبولی، باید در حضور اساتید دیگر و رییس دانشکده، آزمایشی تدریس می کردند تا آنها ببینند و پس از تایید، با پایین ترین رتبه دانشیاری شروع به کار کنند. 

یک بار، چون علامه «محمد قزوینی» از نظر مقامات علمی کم نظیر بود و حرف و نظریاتش برای همه حجت بود و شهرت جهانی داشت، دانشگاه تهران می خواست او را به عنوان استاد به کار بگیرد، اما مقررات اداری مانع از این کار بود. دکتر «علی اکبر سیاسی»، رییس دانشگاه تهران، می گوید برای این کار لایحه ای به مجلس دادیم که علامه قزوینی استثنائأ خارج از ضوابط و با رتبه استادی در دانشگاه تدریس کند. سیاسی می گوید که علامه قزوینی یک روز به دیدنم آمد و پس از سپاسگزاری از توجهی که به او شده تقاضا کرد لایحه مربوط به او از مجلس پس گرفته شود. وقتی علت را پرسیدم گفت: «نمی خواهم سدی که قانون برای استخدام هیات علمی برقرار کرده، به خاطر من ترک بردارد، می ترسم  این استثنا قائل شدن در آینده به کیفیت علمی دانشگاه ها لطمه بزند». هر چه گفتم مورد شما استثنایی است و دیگر تکرار نخواهد شد، قبول نکرد؛ خداحافظی کرد و رفت. 

شاید به دلیل همین پرستیژ و رتبه بالای علمی دانشگاه تهران بود که شخصی مثل دکتر «حسن امامی» که هم امام جمعه تهران بود و هم رتبه هشت قضاوت دادگستری داشت، واسطه ها تراشید تا بتواند با  پایین ترین رتبه در دانشگاه تهران تدریس کند. 

آنها استاد دانشگاه بودند، الان هم  طوری شده که دوستی می گفت: یکی از استادان تحمیلی دانشگاه برازجان هر روز تابلویی می دیده که رویش نوشته بود «و اَشَربُری و لِنتُ کُوبی»؛ بنده ی خدا فکر می کرد دعاست، نیم ساعت زیر لب ذکر می خواند و صلوات می داد تا این که یه نفر بهش می گه «اخوی! این دعا نیست، تابلو تعمیرگاهه که نوشته «واشربری و لنت کوبی».

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر